جهانِ رنگ باخته
دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۲۴ ب.ظ
و خورشید را نیز ؛
آتش زدند
وخاکسترش را به دریافکندند ،
اکنون
آسمان گنگ است
وفضای رنگ باخته تمام گلهای سرخ را بلعیده
وقلب پرنده یخ بسته از شوق پرواز
شوق مرگ
کنون مهتاب نیز
از سرما به خود میلرزد
هجوم تیرگی
چه فراخ است
وباد همچنان آواره و رنجور
به آستانه ی روزنه رسیده
وچه ژرف است اندوه زمان
چه ژرف است ،
تنهایی ستارگان درمیان جمع
وساعت های دراز کشیده در تابوت
سایه های محو شده در مسیر های دور
وچه ژرف است حزن قله های سپید
و یاس پرچم های فراموش شده ؛
بر فرازشان
اینک پروانه ها
سر به بیایان گذارده اند ،
بسی دور از گلبوته های مکار
که به خود نقاب های رنگارنگ آویخته اند
وپنجره نیزدیگر
طاقت دیدن این منظره را ندارد
رویگردان از نقش رویا های ناشناخته
واشتیاق های آتشین عشق
دریا آبستن سکوت
وماهیان خداگونه
به پژواک ناله های مغموم ترین صدف دریا
گوش سپرده اند.
۹۵/۱۰/۱۳