خودافروزم؛ چراغ راه خویشم
روزی استاد ذن ، بنکی ؛
باسیمایی آرام و رام،
برای پیروانش موعظه میکرد.
ناگهان راهبی از صومعه ی دیگر، سخنان اورا قطع کرد.
این صومعه به قدرت عظیم معجزه باور داشت
ورستگاری رادر گرو تکرار دعا ها وتلاوت متون مقدس می دانست.
بنکی سکوت کرد واز راهب غریبه پرسید :
می خواهی چه بگویی ؟
راهب غریبه گفت :
استاد ما می تواند قلمی به دست بگیرد واز این سوی رودخانه ؛
بی آنکه کاغذی را در آن سوی رودخانه لمس کند.
بر روی آن اسم اعظم الهی را بنویسد.
ودر ادامه ی سخنانش ، از استاد پرسید:
شما چه معجزه ای دارید ؟
بنکی پاسخ داد :
تنها یک معجزه ،
هنگامی که گرسنه ام می شود غذا می خورم ؛
بزرگ ترین معجزه ی زندگی آن است که آدمی معمولی باشیم . نفس همواره سعی دارد از ما آدمی فوق العاده بسازد. نفس می خواهد که ما کسی
باشیم ، کسی که چشم هارا به خود جلب می کند وهمه را مات ومبهوت می سازد . بعضی ها به این خواسته ی نفس از طریق ثروت پاسخ می گویند وکسی
می شوند . بعضی ها به این خواسته ی نفس از طریق قدرت وپست ومقام پاسخ می دهند وکسی می شوند . بعض ها به این خواسته ی نفس از طریق
انباشتن اطلاعاتی عظیم در حافظه ی خود پاسخ می دهند وکسی می شوند .بعضی خود را انسان وارسته وصاحب کمالات معنوی معرفی میکنند و کسی
می شوند . همه میخواهند کسی باشند ؛ کسی که مثل هیچ کس نیست . کسی نمی تواند معمولی بودن را تحمل کند . بدین سان همه بنده ی تمجید و تحسین
دیگرانند . بدین سان همه ضعیف اند ومحتاج . بدین سان همه در اوج ثروت و قدرت واعتبار در حضیض ذلت ونیاز ووابستگی دست وپا میزنند.
معجزه آن نیست که در هوا بپری ویا از این سوی رودخانه برروی کاغذی در آن سوی رودخانه چیزی بنویسی. معجزه آن است که به چنان
سطحی از قدرت باورنکردنی درون برسی که بتوانی معمولی بودن خویش را طیب خاطر بپذیری . آنگاه که دیگر طالب تحسین وتمجید خلق نیستی
،آن گاه که هستی وگویی که نیستی ، آنگاه که در عین حضور،غایبی ودر عین غیبت، حضور داری ؛ معجزه ای بزرگ در تورخ داده است.
اشو/ ریشه ها وبال ها
ممنون از سایت خوبتون
برای من که مفید واقع شد
به سایت ماهم سر بزنید
www.bmoozik.ir