کرانه های زندگی

Hold my hand while you cut me down

کرانه های زندگی

Hold my hand while you cut me down

کرانه های زندگی

می ترسانَدَم قطار،
وقتی که راه می افتد
و این همه آدم را
از آن همه جدا می کند
حالا نوبت باد است
بیاید،
چند دستمالِ خیسِ مچاله شده
و یک کلاهِ جامانده در ایستگاه را
بردارد، ببرد
بعد شب می آید
با کلاهی که باد برده بود،
آن را
بر ایستگاه می گذارد به شعبده،
ادامه ی شعر تاریک می شود...
از این جا
با دوربین مادون قرمز ببینید:
چند مرد، یک زن
که رفته بودند با قطار،
نرفته اند...
دستمالی را که باد برده بود
نبرده است
اصلاً ریل
کمی آن طرف تر تمام شده
و این قطار ِ زنگ زده
انگار سال هاست
همان جا ایستاده است
مسافرانش
حرف می زنند
قهوه می خورند
می خندند
و طوری به ساعت هایشان نگاه می کنند
که انگار نمی بینند
عقربه به استخوان شان رسیده است
«ازگروس عبدالملکیان»

آخرین نظرات
  • ۲۸ بهمن ۹۸، ۱۰:۲۲ - ashkan amm
    mamnoooonam


دوزخ نمایش نامه ای کوتاه و یک پرده ای از سارتر بزرگ هست . در این نمایش نامه 3 نفر که مرده اند درون اتاقی در دوزخ

زندانی هستند . هر سه نفر آنها گناه کارند و در تعجبند که چرا در جهنم آنها وسیله شکنجه وجود ندارد .... آنها در پی اینند که

بدانند بر چه مبنایی در کنار هم قرار گرفته اند... وصف بیشتری نمیتونم از این نمایش نامه بکنم درواقع خودم رو در حدی نمیبینم

که بتونم فلسفه سارتر رو  تحلیل کنم. چون به نظر من برای درک درستی از نوشته های بزرگانی چون ژان پل سارتر و بقیه ی

فلاسفه که این درک منجر به اظهار نظر و تحلیل میشه باید خودمون رو تا سطح ایشان بالا بیاریم و با دید آنها به قضیه نگاه کنیم

که چنین امری مطلقا غیر ممکن است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۴۹
سید هادی احمدی
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۴
سید هادی احمدی

بخش کوچکی از رنج من که ازهستی ونیستی خود من نیست ، از اجتماع واین فرومایگان

سرچشمه میگیرد ؛ فرومایگانی که از خود هیچ قدرت درونی ندارند ، هیچ استقلال فکری ندارند

اختیاری برای برگزیدن  سرنوشت خویش ندارند و فقط بر آنند که جسمشان را ارتقا دهند و آن را

اثبات کنند ،

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۵۱
سید هادی احمدی
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۰۱
سید هادی احمدی

ای مرگ!
تو از غم و اندوه زندگانی کاسته و بار سنگین آنرا از دوش برمیداری ،سیه‌روز تیره‌بخت، سرگردان را سر و سامان‌ میدهی،تو نوشداروی ماتم‌زدگی و ناامیدی میباشی،دیدهء سرشکبار را خشک میگردانی،تو مانند مادر مهربانی هستی که‌ بچهء خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده،نوازش‌ کرده میخواباند،تو زندگانی تلخ زندگانی درنده نیستی که‌ آدمیان را بسوی گمراهی کشانیده و در گرداب سهمناک پرتاب‌ میکند؛تو هستی که به درون‌پروری،فرومایگی،خردپسندی، چشم‌تنگی و آز آدمیزاد خندیده پرده بروی کارهای ناشایستهء او میگسترانی.کیست که شراب شرنگ‌آگین تو را نچشد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۳۰
سید هادی احمدی


هر زمان که از جور ِ روزگار
و رسوایی ِ میان ِ مردمان
در گوشه ی تنهایی بر بینوایی ِ خود اشک می ریزم،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۴۴
سید هادی احمدی


فلسفه جاده کوهستانی رفیعی است... جاده ای خلوت که هر چه بیشتر، به سمت بالا صعود می کنیم، خلوت تر می گردد. هر کسی که این مسیر را دنبال می کند باید بدون بیم و هراس هر چیزی را پشت سر رها کرده با اطمینان خاطر راه خود را از میان برف زمستان باز کند... او به زودی جهان را زیر پای خود می بیند، سواحل شنی و باتلاق ها از دید وی ناپدید می شوند، نقطه های ناهموار آن هموار می گردد، آواهای ناموزون دیگر به گوش نمی رسد، و کروی بودن آن برایش نمایان می گردد. او همواره در هوای  پاک و سرد کوهستان باقی می ماند و می تواند هنگامی که سرتاسر زمین در مردگی و ظلمت شب محصور است، خورشید را نظاره کند

                                                                                                                                                         «آرتور شوپنهاور»

فلسفه درعین فرومایگی ها مارا به اوج می رساند ، باآن به اعماق رنج ودرد میرویم وبا آغوش باز آنهارا پذیرا میشویم ، ازسطحی بودن گذشته وبه ژرفای مفاهیم میرویم و آنهارابه چالش میکشیم   فلسفه موجودیت مارا برتری می بخشد و آفرینش را به ما می آموزد..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۱۶
سید هادی احمدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۵۹
سید هادی احمدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۵۸
سید هادی احمدی
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۳۱
سید هادی احمدی