اجتماع و بیماری -1
بخش کوچکی از رنج من که ازهستی ونیستی خود من نیست ، از اجتماع واین فرومایگان
سرچشمه میگیرد ؛ فرومایگانی که از خود هیچ قدرت درونی ندارند ، هیچ استقلال فکری ندارند
اختیاری برای برگزیدن سرنوشت خویش ندارند و فقط بر آنند که جسمشان را ارتقا دهند و آن را
اثبات کنند ، این جامعه ی بیمار و زاینده ی بیماری ، فقط گرفتن ومصرف کنندگی را رسالت
خویش میدانند ، نه ساختن و آفرینش را همچون حیوانات موذی برای برآوردن نیاز های خود در
هم میلولند ، چنین جامعه هایی ناقل انواع بیماری های روحی و جسمی هستند که فرد را ناتوان
و عاجز می دارند ، و اورا رو به انزوا و افسردگی اجتماعی هدایت میکنند و حس دور افتادگی
را در وی پدید می آورند .آموختن به این فرو مایگان اگر نگوییم ناممکن ، امری بسیار دشوار
است و زمان زیادی را می طلبد . آنها باید بیاموزند که خود بیاندیشند نه به واسطه ی سنت و
عرف ومصلحت گرایی راه خود را برگزینند ، نه به واسطه ی دستورالعمل های از پیش معین به
بیقوله های منتهی به عجز و تباهی کشانده شوند ؛ آنها باید بیا موزند معیار ارزش گذاری
موضوعات مختلف را با اتکا به تفکر و تعقل خویش سنجش کنند . به راستی چنین امری
چگونه ممکن است ؟ آیا فرومایگانی که در تامین معیشت خود در مانده اند و ابتدایی ترین نیاز
های خودرا به فنا رفته میبینند می توانند به چنین رویایی دست یابند ؟ لازمه ی تحقق چنین
تحولی «اصالت » است ، آیا اصالت اکتسابی است ؟
مسئله دیگر دولت ها هستند ؛ دولت هایی که هریک در تلاش برای حفظ حاکمیت و تثبیت
قدرت در یک رقابت کثیف و ظالمانه ، باعث نزول و سقوط بشریت در لجن زار فقر و لجن زار
فکری خود شده اند . به راستی فرومایگان بخش قابل توجهی از فرومایگی خودرا با تسبیب دولت
ها و حاکمیت ها به دست آورده اند .