مرگ ؛ «ص-هدایت»
ای مرگ!
تو از غم و اندوه
زندگانی کاسته و بار سنگین آنرا از دوش برمیداری ،سیهروز تیرهبخت، سرگردان را
سر و سامان میدهی،تو نوشداروی ماتمزدگی و ناامیدی میباشی،دیدهء سرشکبار را خشک
میگردانی،تو مانند مادر مهربانی هستی که بچهء خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش
کشیده،نوازش کرده میخواباند،تو زندگانی تلخ زندگانی درنده نیستی که آدمیان را
بسوی گمراهی کشانیده و در گرداب سهمناک پرتاب میکند؛تو هستی که به درونپروری،فرومایگی،خردپسندی،
چشمتنگی و آز آدمیزاد خندیده پرده بروی کارهای ناشایستهء او میگسترانی.کیست که
شراب شرنگآگین تو را نچشد؟
انسان چهرهء تو را
ترسناک کرده و از تو گریزان است،فرشتهء تابناک را اهریمن خشمناک پنداشته! چرا از
تو بیم و هراس دارد؟جرا بتو نارو و بهتان میزند؟تو پرتو درخشانی اما تاریکیت میپندارند،
تو سروش فرخندهء شادمانی هستی اما در آستانهء تو شیون میکشند، تو فرستادهء سوگواری
نیستی،تو درمان دلهای پژمرده میباشی، تو دریچهء امید بروی ناامیدان باز میکنی،تو
از این کاروان خسته و درماندهء زندگان مهماننوازی کرده آنها را از این رنج راه و
خستگی میرهانی،تو سزاوار ستایش هستی،تو زندگانی جاودانی داری...
گان(در بلژیک)-ص.هدایت